** بادها رفتند و ما هم میرویم از یادها **
_ یک داستان غمگین دیگه _ _ داستانی که قلب آدمو به درد میاره _ مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش…
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
اگه خیلی احساساتی هستین توصیه می کنم مطالبو نخونین ، چون من خودم هرکدومو خوندم شبو نتونستم از فکرش بیام بیرون. Archives7 آبان 13916 آبان 1391 2 آبان 1391 5 بهمن 1390 4 بهمن 1390 7 اسفند 1389 7 بهمن 1389 6 بهمن 1389 4 بهمن 1389 3 بهمن 1389 2 بهمن 1389 1 بهمن 1389 AuthorsمجنونLinks
دنیای زندونی دیواره
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاین:
بازدیدها : |